
او دریافت که مجرد بودن به او این امکان را میدهد که تمام زندگیاش را وقف خداوند کند.
این همسرم نبود که مرا وارد این برنامه کرد. من با خواست و ارادۀ خودم به اینجا آمدم. نیازی نیست لو بروم یا رسوا شوم؛ زیرا اینجا این فرصت را دارم که خودم را در امنیت و در ارتباط با دیگران، در انجمنی که در سراسر جهان متحد است، آشکار کنم و بشناسم.
ممکن است هرگز ازدواج نکنم. این امکان وجود دارد که بتوانم یک زندگی شبهراهبانه را در عمل روحانی و در ارتباط با دیگران تحتنظر خداوند در سراسر این سیاره داشته باشم و با این موضوع مشکلی ندارم.
هنوز درد زیادی وجود دارد؛ اما درد وقتی کاملاً پردازش شود، به خرد تبدیل میشود. در یک انجمن دوازدهقدمی، تمرکز همیشه درونی است؛ زیرا نگرش فراتر از شرایط بیرونی عمل میکند.
در مورد روابط، من نمیتوانم انتخاب کنم چه کسی سر میز من خواهد نشست؛ بلکه تنها میتوانم انتخاب کنم که من چه چیزی با خود به سر میز میآورم.
تمرکز بر روی سمت خیابان مربوط به من و تمیز نگهداشتن خانۀ خودم است.
من از قدیمیهای انجمن یاد گرفتهام که روابط به آن چیزی بستگی دارد که من میتوانم ببخشم؛ زیرا هیچ کنترلی بر آنچه به من داده خواهد شد، ندارم. من معتقدم که بهبودی یعنی بخشیدن؛ درحالیکه اعتیاد فعال یعنی گرفتن و تنها از طریق بهبودی است که رابطۀ من با دیگران و خداوند میتواند خوب باشد.
اعتیاد جنسی یک بیماری خانوادگی است که در شجرهنامۀ خانوادۀ من به چندین نسل قبل بازمیگردد و به جای ارتباط واقعی و اتحاد حقیقی بین همسران و دو جنس، برای من الگوسازی شد.
این گفته وجود دارد که «همیشه شش نفر در اتاق خواب حضور دارند» زن، شوهر و هر چهار والدین آنها؛ زیرا کودکان ارتباط با جنس مخالف را از طریق روابط مادر و پدر خود میآموزند.
برای من، همیشه حدود ۱۲ نفر در اتاق خواب حضور دارند و مجرد بودن قطعاً به من کمک کرده است تا بخش بزرگی از آنچه در شرطیشدگی بنیادین من وجود داشت را مرتب کنم، آشکار سازم، کشف کنم و دور بریزم.
بهبودی و زمانی که بهصورت مجرد گذراندهام، فضا و وضوح کمنظیری را که برای جلوگیری از تکرار ناکارآمدی خانوادگی بیننسلی از طریق اعتیاد جنسی لازم است، در اختیار من قرار داده است.
با اینکه دوست دارم ازدواج کنم؛ اما مجرد بودن آنقدرها هم بد نیست. وقتی میفهمم برای چیست؛ زیرا معتقدم تحتنظر نیروی برترم، هر چیزی به دلیلی و با هدفی وجود دارد.
وقتی هیچکس دیگری مانع نیست، چه زمانی بهتر از این برای ارتباط با خداوند؟
مجرد بودن زمانی برای تأمل در مورد خود و خداوند و یافتن رضایتی درونی است که بعداً میتوان آنرا با دیگری به اشتراک گذاشت. این نقطه مقابل اعتیاد فعال است؛ زیرا اعتیاد یعنی گرفتن و بهبودی یعنی بخشیدن.
چه ازدواج بکنم یا نکنم، میتوانم با فرآیند بهبودی خودم و با کمک به بهبودی دیگران، پیمان ببندم.
چه فرزندان خود را داشته باشم یا نه، میدانم که مسئولیت دارم تمام خوبیهایی را که به من داده شده است، به دیگران منتقل کنم.
چه کسی مرا «پدر» صدا بزند یا نزند، رسالت من این است که بهترین الگویی باشم که میتوانم برای تمام اعضای نسلهای جوانتر.
با انجام تمام اینها، غریزۀ من برای ایفای نقش پدری و شوهری ارضا میشود. هر چقدر هم که سخت باشد، آن غریزه به راستی ارضا میشود.
لی اِف.، شیکاگو، ایلینوی