اسم من میرا است. و من یک معتاد جنسی هستم یا شاید، درست تر این است که یک معتاد به شهوت هستم. تا جایی که یادم میآید از شهوت برای کنار آمدن با زندگی استفاده میکردم، شاید از چهار یا پنج سالگی ام. در ابتدا از خودارضایی فانتزی و اجباری استفاده می کردم، خیلی قبل از اینکه حتی بفهمم رابطه جنسی چیست. این رفتارها در آن زمان مشکلی نبود – آنها راه حل من بودند.
در سالهای نوجوانی به روابط ناسالم معتاد شدم و بعدها به ادبیات عاشقانه معتاد شدم. من در سال های نوجوانی از نظر عاطفی روز به روز بدتر می شدم و شروع به دیدن متخصصان بهداشت روان کردم. یک روانپزشک تشخیص داد که من مبتلا به افسردگی بالینی هستم و نسخه ای برای داروهای ضد افسردگی به من داد. درمان و داروها تا حدی کمک کردند، با این حال هنوز یک حفره خالی در درون من وجود داشت که سعی می کردم آن را (به طور رضایت بخش) با روابط و خیالات پر کنم. نمی دانستم که به شهوت معتاد شده ام.
چند سال بعد، و من یک زن جوان متاهل با یک نوزادِ تازه متولد شده، بودم. یادم نیست چه چیزی باعث آن شد، اما یک شب بود که اولین بار احساسی را تجربه کردم. درد، پوچی و تنهایی که احساس کردم غیر قابل تحمل بود و تصمیم گرفتم در جلسه دوازده قدمی شرکت کنم.
من خیلی ناآگاه بودم تنها چیزی که تا آن زمان فهمیدم این بود که اعتیاد در خانواده من وجود داشت (به خودم اهمیت نمی دهم) و من خواهان راحتی، حمایت و درک افراد دیگری هستم که ممکن است تجربیات مشابهی داشته باشند. من نمی دانستم قدم ها چیست، یا راهنما کیست؟، یا هر چیز دیگری. با این حال، من در طول اولین جلسه ای که شرکت کردم، گریه کردم. شاید دلیل این، یک نیروی برتر در اتاق بود که آن را حس کردم، یا شاید احساس آرامش از فهمیدن اینکه تنها نیستم. تنها چیزی که می دانم این است که بالاخره احساس کردم به خودم تعلق دارم.
همچنان احساس بی قراری، تحریک پذیری و نارضایتی می کردم. من برای دریافت کمک بیشتر، جستجو کردم و برای درمان هموابستگی خود به یک امکان سرپایی رسیدم. من شروع به کار کردن قدم ها کردم، مسئولیت نقص های شخصیت خودم را بر عهده گرفتم و خسارت هایی که به دیگران وارد کرده بودم را جبران کردم. من درمان را پس از حدود یک سال و نیم به پایان رساندم و به شرکت در جلسات مختلف دوازده قدم ادامه دادم. بسیاری از قسمت های زندگی من بهبود یافته بود. روابط من و توانایی من برای عملکرد در جهان به طور قابل توجهی بهتر بود. اما شهوت همچنان راز عمیق، تاریک و شرم آور من بود. من زندگی دوگانه ای داشتم.
از قضا، بعد از اینکه عضو S-Anon شدم، بالاخره متوجه شدم که در مقابل رفتار جنسی خود، ناتوان هستم. این درک برای اولین بار در یک رویداد برای من بوجود آمد، جایی که اعضای SA و S-Anon برای برخی از گفتگوها در اتاق های مختلف حضور داشتند. یادم میآید که فکر میکردم، “اینجا من کاملاً مست شهوت هستم، در یک سخنرانی S-Anon نشسته ام. باید در اتاق دیگر باشم.” مدتی طول کشید، اما با تشویق زنان دیگر، در نهایت تصمیم گرفتم با اعتیاد جنسی خود کنار بیایم.
ابتدا به یک انجمن دیگرِ “S” رفتم، جایی که برای بهبودی اقدامات نیمه تمام انجام می دادم. بنظر می رسید که من روی قدم ها کار می کردم، به نوعی با راهنمایم صحبت می کردم و با یک زن دیگر صحبت می کردم. من بالای «ابر صورتی» پاکی قرار گرفتم و پس از شش ماه، ناگزیر شهوت کردم. یکی از دوستان زن من از آن انجمن، برای پیوستن به یک گروه SA زنان، آن انجمن را ترک کرد، و من هم پس از اینکه به این نتیجه رسیدم که چیزی برای از دست دادن ندارم، تصمیم گرفتم که به SA بپیوندم. آن شب 10 ژوئن 2020 بود و من از آن زمان دیگر شهوت نکردم.
از آن زمان، متوجه شدم که شهوت، نیروی محرکه ی رفتارهای جنسی من، همراه با سایر وابستگی هایِ عاطفیِ ناسالمِ گذشته ام بوده است. با آرامش شروع به کارکردم. اولین راهنمای من بسیار صبور بود. او در مورد انجام خدمات، مخصوصاً در خانه صحبت می کرد، که بسیار کمک کرد تا فکر کردن به خودم و زیاد مهم دانستن خودم را از سرم بیرون کنم.
در نهایت من شروع به کار با قدم ها کردم و در طول مسیر راهنماهای خود را عوض کردم. من برای اینکه پاک شوم پیوسته در ارتباط بودم، اما پاکی کافی نبود. من هرگز نمیتوانستم زندگی را با شرایط مختص به زندگی، انجام دهم (که در وهله اول به این شکل بود)، و بنابراین نیاز داشتم که برنامه و کارکرد قدم ها را در اولویت قرار دهم.
سعی می کنم هر روز قدم های 10 و 11 کتاب بزرگ را بخوانم و در زندگی ام اعمال کنم. می گوید که “ما یک مهلت روزانه مشروط به حفظ وضعیت روحانی خود داریم” و من آن را بسیار جدی می گیرم. اگر معتقدم که اعتیاد جنسی من یک بیماری است، باید هر روز داروهایم را مصرف کنم. این تصمیم را زمانی گرفتم و به آن متعهد شدم که قدم سوم را برداشتم. می گوید “ما حاضر شدیم اراده و زندگی خود را به مراقبت خداوند بسپاریم…” نمی گوید: “مایل شدیم شهوت خود را برگردانیم…”
بله، برگرداندن شهوت مهم است! من باید حاضر باشم از حق شهوت داشتن به کسی و حق مورد هوس شخصی دیگر بودن، صرف نظر کنم. من باید حاضر باشم بپذیرم که هیچ شخص دیگری متعلق به من نیست. با این حال، این در تمام جنبه های زندگی من صدق می کند. هر وقت از دنیا یا دیگران طلبکار باشم، ناراضی هستم. در طول دوران بهبودی بیشتر و بیشتر از این موضوع آگاه شدم. هر زمان که من اذیت می شوم و تراز می گیرم، همیشه این توقع اساسی وجود دارد که چیزی به من احساس امنیت بدهد، چیزی که بتوانم با آن همذات پنداری کنم، مانند جایگاه داشتن یا زیبا بودن.
حقیقت این است که هویت من ریشه در این دارد که من فرزند محبوب یک خدای مهربان هستم. هر کار دیگری که در این زندگی انجام می دهم نقشی است که توسط کارگردان اصلی تعیین شده است. همه این نقش های متفاوت یک هدیه و یک امتیاز است.
تا زمانی که بتوانم برای یک روز در زندگی قدم بردارم، با این نیت که به نیروی برترم و همه موجودات و مخلوقات خدمت کنم، می توانم راضی باشم. من سپاسگزارم که فقط برای امروز، به لطف خدا و همراهی شگفت انگیز SA، از وسوسه شهوت خلاص شدم.
میرا د.، رامت بیت شمش، اسرائیل