Having Fun in Travel With Recovery Friends

لذت بردن در سفر با دوستان بهبودی

اخیراً، پنجمین سالگرد هوشیاری خود را در SA جشن گرفتم؛ اما هرگز به اندازه کافی برای آن، سپاسگزار نبوده‌ام.

بعد از جلسه ای در کشورم، با عضوی قدیمی صحبت کردم؛ من عضو جدید SA بودم و او هشت سال در این برنامه بود. از او پرسیدم اگر بخواهم هوشیار بمانم با دوستانم چه کنم؟ او به من گفت که نمی‌توانی با دوستان زندگی قبل از هوشیاری، رابطه داشته باشی؛ زیرا خطرناک است و ممکن است باعث لغزش تو شود.

این پاسخ مرا شوکه کرد. خیلی تنها بودم و از زمانی که دوره کارشناسی خود را در دانشگاه به پایان رساندم فقط چند دوست را می شناختم. هر دو هفته یک بار، در مهمانی مختلط از زنان و مردان هوس باز جمع می‌شدیم و مشروبات الکلی، مواد مخدر و سیگار مصرف می‌کردیم. همه دوستان من این‌طور بودند؛ حتی نمی‌توانستم تفریح، شادی بدون گفتگو، دورهمی، مهمانی و مسافرت با آن‌ها را تصور کنم.

از سوی دیگر، حالم وحشتناک و زندگی من، غیر‌قابل اداره بود. من چاره دیگری نداشتم؛ بنابراین، به خودم گفتم که برای مدت کوتاهی پیشنهادهای عضو باتجربه SA را دنبال خواهم کرد و فقط برای چند هفته به این دوستانم زنگ نمی‌زنم.

پس از مدتی، با شرکت در جلسات و شروع پرهیز، متوجه شدم که نمی‌توانم با هیچ “هم‌بازی” ارتباط برقرار کنم. این اصطلاحی است که ما در ایران در مورد افرادی که قبلاً با آنها شهوترانی می‌کردیم و یا شرکای جنسی قبلی بودند به کار می‌بریم.

این واقعیت را پذیرفتم و شماره تلفن همه دوستانی را که قبلاً با آن‌ها معاشرت می‌کردم حذف کردم. همچنین گروه‌های زیادی را در شبکه‌های اجتماعی ترک کردم. احساس تنهایی می‌کردم و نمی‌دانستم آخر هفته‌ها و تعطیلات را چگونه بگذرانم.

یکی از دوستان بهبودی پس از یکی از جلسه‌های بهبودی از من خواست که با هم بیرون برویم و بستنی بخوریم؛من پذیرفتم. چند ماهی بود که با کسی بیرون غذا نخورده بودم. جالب بود، اما در مورد پرداخت هزینه بستنی بحث ناچیزی داشتیم. اولین باری بود که با یک دوست بهبودی بیرون آمدم و فقط یک چالش کوچک! آن موقع بود که فهمیدم چگونه می‌توانم فضای خالی ایجاد شده از رها کردن زندگی گذشته‌ام را پر کنم. من می‌توانستم با دوستان بهبودی‌ام تفریح ​​کنم و حتی سفر بروم. آخر هفته‌ها به طبیعت می‌رفتیم و کباب درست می‌کردیم.

وقتی به ۱۰ ماه هوشیاری رسیدم، راهنمایم لغزش کرد و من دچار شوک شدم. سعی کردم راهنمای جدیدی در تهران پیدا کنم؛ اما کسی پیدا نشد. پس از مشورت با دوستان بهبودی تصمیم گرفتم برای یافتن راهنما به اصفهان بروم. به همراه دو دوست بهبودی – اولین سفرم در SA – به اصفهان رفتم. یکی از دوستان اصفهانی به من پیشنهاد داد که از خانه‌اش برای اقامت استفاده کنم. یکی دیگر از دوستان ما را به جلسات می‌برد و دوست دیگری، ما را به مکان های تاریخی و زیبای اصفهان برد. یکی از دوستان بهبودی ما را دعوت کرد که برای ناهار غذای محلی اصفهان را به نام بریانی بخوریم.

در هتلی اتاق رزرو کردیم و روزی سه جلسه در صبح، ظهر و شب می‌رفتیم. بین جلسات با دوستان بهبودی در شهر می‌گشتیم. متأسفانه در آن سفر نتوانستم راهنما پیدا کنم؛ اما عشق، همراهی و دوستان جدید زیادی پیدا کردم. چه برکتی!

تجربیات مشابهی نیز با سایر دوستان بهبودی در سال‌های بعد داشتم. ما با هم سفرهای زیادی به اطراف تهران و همچنین استان محل تولدم رفتیم. همچنین از استان‌های دیگر ایران، مانند شیراز و خوزستان دیدن کردیم. در این سفرها چیزهای زیادی یاد گرفتم و از همراهی دوستان بهبودی‌ام لذت بردم. همان‌طورکه از راهنمایم و سایر دوستان بهبودی شنیده‌ام؛ انجمن مکانی امن برای تمرین بهبودی در رابطه با دیگران است.

در ضمن برقراری روابطم سعی می‌کنم عشق، پذیرش، بخشش و صداقت بی‌قید و شرط داشته باشم. داشتن صداقت بی‌قید و شرط برای من سخت‌ترین کار است. صادق بودن با خودم، هنوز چالشی بزرگ است. مثلاً من نوع جدیدی از سبک غذا خوردن را از حدود دو ماه پیش شروع کردم. در آخرین سفری که با دوستان بهبودی رفتم، یافتن جایی متناسب با سبک غذا خوردن من سخت بود. یکی از اعضا به دنبال نوع خاصی از مکان‌ها بود. بیشتر اوقات نیز غذای رستوران سیر کننده نبود و باعث پرخوری من می‌شد. به انواع دیگری از غذا نیاز داشتم؛ اما نمی‌توانستم با خودم صادق باشم. به شکلی وابسته‌گونه رفتار می‌کردم و فکر می‌کردم در هر مکان و فعالیتی باید با هم باشیم.

وقتی بعد از سفر، با راهنمایم صحبت کردم، متوجه شدم که این بیماری من است. من بیش از حد وابسته بودم؛ درحالی که می‌توانستم به دوستانم بگویم به رستوران دیگری می‌روم تا غذای مناسبی برای خوردن پیدا کنم؛ اما به جای انجام این کار، به خودم سخت‌گیری کردم. من هنوز در حال یادگیری هستم که با خودم صادق باشم.

نکته دیگری که باید مراقب آن باشیم، همراه داشتن عضو تازه وارد یا لغزشی در سفر است. من تجربیاتی در این زمینه دارم. به نظرم بسیار مهم است که اگر تازه وارد هستم باید از سفر با افراد تازه وارد یا عضو لغزشی اجتناب کنم، مگر اینکه عضو قدیمی یا با هوشیاری بالا همراه ما باشد.

در یکی از سفرهایم یک عضو تازه وارد همراهم بود و این تجربه بسیار قدرتمندی در برخورد با منیت و تلاش برای مدارا و ملایمت بود. خیلی سخت و دردسرساز بود؛ اما به من کمک کرد تا متوجه شوم که داشتن چندسال هوشیاری و بهبودی به این معنا نیست که همه چیز را می‌دانم یا بهتر از عضو تازه وارد یا لغزشی هستم. همچنین، بدان معنا نیست که می‌توانم آن‌ها را مدیریت کنم یا سعی کنم آن‌ها را برای بهبودی متقاعد کنم. همان‌طور‌که در سنت‌ها می‌گوییم: “سیاست روابط عمومی ما براساس جاذبه است، نه تبلیغ.”

من نمی‌توانم با تازه وارد در مورد معنویت و بهبودی صحبت کنم، اما می‌توانم براساس بهبودی خودم رفتار کنم. افراد تازه وارد و لغزشی‌ها بسیار تیزبین هستند تا بین صحبت و رفتار من تضاد پیدا کنند. ممکن است برای من سخت باشد که سعی کنم به جای صحبت زیاد در مورد آن، عملکرد داشته باشم. این، چالشی بزرگ است؛ اما من آن را دوست دارم.

معین. م تهران، ایران

Total Views: 121|Daily Views: 1

Share This Story, Choose Your Platform!