Not Feeding the Hunger Didn't Kill Me

غذا ندادن به گرسنگی مرا نکشت

راهنمایم با اشاره به شهوت ساکن در مغزم به من می گفت: «چرا به گرگ غذا بدهی؟ بگذار گرسنه بماند». در ابتدا تا حدی با او موافق بودم. با این حال، در اعماق وجودم معتقد بودم که این شهوت جزئی جدایی ناپذیر از شخصیت من است، چیزی که من هستم؛ با وجودیکه می‌دانستم که، دارد مرا می‌کشد، دارد روحم را می‌کشد. من با این ایده دست و پنجه نرم کردم که بگذارم گرگ درونم از گرسنگی بمیرد. من گرسنگی را با غذا مرتبط می دانستم و معتقد بودم که اگر گرسنه باشم، تنها راه حل این است که غذایی بخورم. ایده هایی مثل تماس گرفتن با یکی از دوستان، شرکت در یک جلسه، یا دعا برای کاهش احساس گرسنگی، غذا را در شکم من نمی گذارد و مرا سیر نمی کند.. به همین ترتیب، من پیش بینی کردم که فقط برون ریزی کردن می تواند گرسنگی شهوت من را تغذیه کند. در نهایت متوجه شدم که این دیدگاه من به شهوت نادرست است، اما چندین سال طول کشید تا بطور واقعی آن را درک کنم.

در مرحله اولیه سفر پاکی ام، دوره هایی از پرهیز را تجربه کردم که در آن پرهیزهایم مصمم و جدی نبودم. برای چند ماه پاکی خوبی داشتم، اما پس از آن شروع به جستجوی تجربه های شهوانی می کردم و خود را به مرز لغزش می رساندم. این تا مرز لغزش رفتن ها باعث وحشت من می‌شد و سپس به سمت اینکه بطور کامل خود را درگیر برنامه کنم، می دویدم – روزانه در جلسات شرکت می‌کردم، تماس می‌گرفتم، و برای دوری از وسوسه خانه را ترک می‌کردم. برای چند ماه پاکی با کیفیت خوب را دوباره به دست می‌آوردم و دوباره این چرخه را تکرار می‌کردم.

در یک نقطه، راهنمایم یک دوره پرهیز کامل را به من پیشنهاد کرد – برای مدتی از رابطه جنسی با همسرم خودداری کنم – از یک تا سه ماه، که به آن “خشک شدن” نیز می‌گویند، تا خودم بفهمم که رابطه جنسی در واقع اختیاری است و بفهمم که غذا ندادن به گرسنگی جنسی من را نمی کشد. اما یک شرط وجود داشت: همسرم باید با آن موافقت می کرد. من در مورد بحث کردن با او تردید داشتم زیرا او در گذشته در مورد انجام پرهیز کامل شک داشت و نوع رفتاری که همسر یک معتاد از خود نشان می دهد را داشت. اما، در کمال تعجب، او موافقت کرد. و با حمایت او آماده بودم که سفر پرهیز کامل از رابطه با همسر را آغاز کنم.

اولین تلاش من برای پرهیز از رابطه با همسرم یک روز به طول انجامید. روز بعد به مدت سه روز و روز بعد به مدت پنج روز، که هر تلاش من با شکست به پایان می رسید. ناامید نشدم؛ همه اینها برای من جدید بود و بعد از هر شکست، تصمیم می گرفتم دوباره شروع کنم. من استقامت کردم، یک روز تلاش کردم، سپس پنج روز، در نهایت به 9 روز پرهیز رسیدم. اما این الگو همچنان ادامه داشت و هر بار به برقراری رابطه جنسی با همسرم بازمی گشت. من که از پیشرفت نکردنم ناامید شده بودم، تماس گرفتم و با راهنمایم صحبت کردم. وقتی از من پرسید که چرا فکر می‌کنم کار نمی‌کند، توضیح دادم که من و همسرم هنوز درگیر فعالیت‌های صمیمانه ای، مانند در آغوش گرفتن و بوسیدن بودیم که به ناچار ما را سمت به رابطه جنسی کشاند.

با این حال، به او اطمینان دادم که راه حلی در ذهنم دارم و می‌خواهم ابتدا آن را با ایشان در میان بگذارم. ایده ی من خودداری از صمیمیت با همسرم بود و اینکه اگر ممکن است برای مدتی من و همسرم جدا از هم زندگی کنیم. در کمال تعجب، راهنمایم با این ایده موافق نبود. در عوض، او به من پیشنهاد کرد که صمیمیت خود را با همسرم حفظ کنم اما از رابطه جنسی با او خودداری کنم. پیشنهاد او را غیرممکن می‌دانستم و از خودم می‌پرسیدم که آیا او به ‌نوعی، تبدیل به فرشته یا طبقه‌ای از موجودات شده است که پس از 30 سال پاکی، قدرت میل جنسی را فراموش کرده است. شروع کردم به فکر کردن که او وضعیت من را کاملاً درک نمی کند. همانطور که تماس تلفنی ادامه داشت، در برابر توصیه های او مقاومت کردم و ایده صمیمیت بدون رابطه جنسی را در ذهن خودم مردود دانستم و دلیلم برای خودم این بود که این ایده یک پیشنهاد ناممکن است که براساس واقعیت جسمی و جنسی من نیست.

با این حال او کنار من ماند و داستانی را در مورد یکی از دوستان معتاد جنسی که با موفقیت این رویکرد را دنبال کرده بود و در میانه ی دوران پرهیز از رابطه جنسی با همسرش، ویارش به رابطه متوقف شد را با من به اشتراک گذاشت، زیرا او به دختران دیگر فکر می کرد. به سختی می‌توانستم آنچه را می‌شنوم باور کنم، و چیزی که باورنکردنی‌تر بود این بود که همسر آن مرد به خاطر آن به او احترام می‌گذاشت. او به من اطمینان داد که اگر صادقانه آن را امتحان کنم از این رویکرد قدردانی خواهم کرد. من عمیقا سپاسگزارم که خداوند به من قدرت داد تا تلاش کنم و به تلاش ادامه دهم. من اصرار کردم تا این که یکی از این تلاش ها برای پرهیز به نتیجه رسید و من و همسرم یک ماه پرهیز کردیم. حدود یک ماه بعد دو ماه پرهیز داشتیم. من هنوز نمی دانم چگونه آن را به انجام رساندیم. مثل یک معجزه بود ما صمیمی و صمیمی بودیم، اما درگیر فعالیت جنسی نبودیم. و مهمتر از همه، من نمردم. با آشکار شدن معنای صمیمیت واقعی، نگرش من نسبت به رابطه جنسی کاملاً تغییر کرد. قبل از این هرگز صمیمیت واقعی را تجربه نکرده بودم.

در جلسات SA، من عادت داشتم “چشم اندازی برای شما” را گوش کنم. نوشته های این پمفلت همیشه به من الهام می‌داد و حس آرامش و امید را به من می‌داد. اکنون، زمانی که این پمفلت خوانده میشود کلمات آن برای من در سطح عمیق‌تری از درونم طنین‌انداز می‌شود و بطور دقیق احساس من در مورد رابطه جنسی را توصیف می‌کند. من می خواهم قسمتی از مطالب آن را در اینجا نقل کنم:

“واضح است که از جیب خالی نمیتوان بخشش کرد. رابطه ی خود را با پروردگار درست کنید تا رویدادهای عظیمی در زندگی شما و دیگران پدید آید. برای ما این یک حقیقت بزرگ است.”

“از آنچه که بدست می آوری آزادانه ایثار کن و به ما بپیوند. ما در این انجمن روحانی همراه تو خواهیم بود و در این راه پر فراز و نشیب به سوی سرنوشت خیرت، به طور قطع با بعضی از ما ملاقات خواهی کرد.”

وقتی به این کلمات ساده فکر می کنم اشک هایم سرازیر می شود. چقدر خدا را شاکرم که چنین حس قدردانی دارم. اکنون من درستیِ سخنان راهنمای خود را درک می کنم: در واقع شما نمی توانید چیزی را تا زمانی که آن را بطور کامل تجربه نکرده باشید، درک کنید. من قبلاً مثال مشابهی را در جلسات با اعضا به اشتراک می‌گذاشتم و می‌گفتم که هر چقدر هم که یک سیب را برای کسانی که هرگز آن را ندیده یا مزه نکرده اند توصیف کنم، آنها هرگز بطور واقعی نمی‌ فهمند سیب چیست. همین اصل در مورد تجربه پاکی و آرامش نیز صدق می کند.

من قبلا با یوتیوب و رسانه های اجتماعی مشکل داشتم. اگرچه برای امور مربوط به کار و درسهای دانشگاهی ام به آنها نیاز داشتم، اما خطرات بالقوه آنها را برای هوشیاری خود تشخیص دادم. در گذشته، من مساله یوتیوب را برای خودم به عنوان یک وضعیت سیاه و سفید می دیدم: حضور در رسانه های اجتماعی و یوتیوب به ناچار منجر به لغزش می شود، و هیچ کاری نمی توانم در مورد آن برای خودم انجام دهم. با این حال، چهار ماه پیش، تصمیم گرفتم برای خودم در گوشی ام در مورد ورود به YouTube قانونی ایجاد کنم.

از یک برنامه کمک گرفتم و این برنامه شمارنده قرار بود هر بار که از محدوده ی خاصی که برای خودم تعیین کرده‌ام عبور می‌کنم، دوباره تنظیم شود و دوباره به من هشدار بدهد که زمان استفاده ی من تمام شده. برای اینکه این مداخله موثر باشد، باید تعریفی را برای “مرز اعتدال یوتیوب” تنظیم کنم، درست مانند تعریف SA برای پاکی. بدون دستورالعمل های روشن، نتیجه ی کاری که انجام میشود چیزی بیشتر از یک مانع سطحی نخواهد بود. با فکر کردن به آنچه می خواستم، به تعریف زیر رسیدم:

به هیچ عنوان دسترسی به YouTube نداشته باشم مگر اینکه این ابزار در خدمت کارم یا دانشگاهم باشد. من به خودم اعتراف کردم که تا آن زمان، استفاده من از یوتیوب همیشه با انگیزه شهوترانی یا کنجکاوی های بیمار بوده است.

رویکرد جدید جواب داد. آگاهی من را نسبت به چیزی که آن را جستجو می کردم، افزایش داد. امان از انکار انکار، و پایبندی مرا به رعایت قانون های روشنم در این مورد افزایش داد. در حالی که پاکی موهبتی است که خداوند به ما عطا می کند، برنامه ما با این وجود یک برنامه عملکردی است: من باید سهم خود را انجام دهم. کمی بعدتر قانون دیگری بنام «ماهیگیری برای نگاه دوم» راه اندازی کردم.

هدف آن افزایش آگاهی ام از زمانی بود که من بطور عمدی زنان را به شکل مورد علاقه ام در ذهنم تصور می کردم، این مطلب یعنی اینکه من چه از طریق دیدن تصویرهای رسانه‌های اجتماعی و چه در زندگی واقعی، ظاهر فیزیکی، پوشش و سایر جنبه‌های وجودی آنها را بررسی می کردم. تا زمانی که توانستم رها شوم حدود یک ماه طول کشید که مجبور بودم این برنامه هشدار را بارها و بارها تنظیم کنم، اما اکنون در حال تجربه پیروزی تدریجی بر آن نوع شهوترانی کردنم هستم، و این معیار به طور قابل توجهی کیفیت پاکی من را بهبود بخشیده است. امروز، پاکی من با آرامش، آسایش و قدردانی تازه ای از زندگی ام مشخص می شود. من مبارزه درونی کمتری را تجربه می کنم.

یک بار دیگر، من آرامش را در کلمات “چشم اندازی برای شما” می یابم: “ما متوجه شدیم که بسیار کم می دانیم. اما خداوند هموار اسرار بیشتری را برای شما و ما فاش خواهد کرد.”

تجربه نکردن چیزی به معنای وجود نداشتن آن نیست. من فهمیدم که زندگی ای فراتر از اعتیاد وجود دارد، زندگی پر از آرامش و ارتباط حقیقی با خدا. باشد که خداوند همچنان برای من، برای همه معتادان جنسی گمنام در حال بهبودی و برای همه کسانی که هنوز در رنج هستند، چیزهای بیشتری آشکار کند.

من از انجمن معتادان جنسی گمنام، بخاطر راهنمایم، بخاطر همکارانم و بخاطر همسرم که در طول این سفر من برای پاکی سهم خود را از سختی ها تحمل کرده است، سپاسگزارم.

لوی زی، مصر

Total Views: 118|Daily Views: 2

Share This Story, Choose Your Platform!