در ابتدا فکر میکردم که اصطلاح «پاکی» با آنچه که فکر میکردم یک معتاد جنسی هست، جور در نمیآید؛ چون هیچ تجربهای از الکلیسم نداشتم. اما وقتی که هشت سال پیش وارد اتاق های جلسات SA شدم، فهمیدم که پاکی سخت به دست میآید. زیرا اگر از جهت روحانی شرایط خوبی نداشته باشم، پاکی به شرایط ذهن من مربوط است و آنچه با ذهنم انجام میدهم.
«تو باید رابطهات را با خدا درست کنی.» این چیزی بود که راهنمای مصمم من همیشه میگفت. نمیخواهم هر روز آن را بشنوم اما جذر و مدّ این مسیر مرا به آن سمت میکشانَد. من در حال هدایت شدن به سمت ساحل هستم. حتی وقتی که در این دریا واژگون شوم، میدانم که غرق نخواهم شد. هنگامیکه هشیاری عاطفی خود را از دست بدهم، نمیترسم؛ چرا که خداوند را دارم و دوباره به سرعت سوار کشتی میشوم.
راهنمای اولم برایم توضیح داد که لازم است مانند افراد الکلی، بطریهای پنهانم را رها کنم تا پاک شوم. این قضیه شامل شهوترانی نکردن با شرکای جنسی، همچنین پرهیز از محرکهایی مانند تماشای پورنوگرافی، مدلهای لباس زیر زنانه و صحنههای جنسی میشد. بنابراین در سال 2015 که به حومهی شهر نقل مکان کردم، یک حوله روی تلویزیونم آویزان کردم و شروع به کار کردن برنامه نمودم. اما هنوز از نظر عاطفی هوشیار نبودم چرا که داشتم با یک دروغ زندگی میکردم. شهوترانی من به واسطهی جهان فانتزی ای بود که در ذهنم ساخته بودم و مرا ایمن و در عین حال، بیمار نگه میداشت. درونم هرگز با بیرون من همخوانی نداشت. اکنون، من به هر قیمتی واقعیت را میخواهم، هرچند که خستهکننده، افسرده کننده یا خطرناک باشد. من باید کلّه ام را ترک کنم.
سفرم در مسیر پاکی وقتی شروع شد که در برنامهی SA دوستیهایی به اصطلاح افلاطونی و پاک را با برادرانم آغاز کردم، اما هنوز از اینکه به دیگران اعتماد کنم، ترس داشتم. هنگامی که آن پذیرش و مهربانی را که نیاز داشتم – ولی هیچ وقت در خانواده نداشتم- یافتم، SA برای من کار کرد. در انجمن، بعد از اشتباه کردن، بخشیده و درک میشدم.
با گذشت سالها، ارتباطهای صادقانه و عمیقی با خواهران و برادرانم شکل دادم و این ارتباطات با تأمین حمایت و راهنماییهای مستحکم، مرا از لغزش به سمت کناره گیری از انجمن نجات داد. اعضای SA از طریق جلسات و تماسهایی که برای کمک خواستن با آنها میگرفتم، مرا از انکار خارج میکردند و این به واسطهی به اشتراک گذاشتن تجربهی کوششها و تکاپوهایشان بود. انجام خدمات مرا در راه حل قرار میداد که واقعیت است. بازخوردهای صادقانه به من کمک میکند که حقیقت را درمورد خودم بدانم و ذهن مرا که عملکرد درستی ندارد، دوباره برنامهریزی کند.
سپاسگزاری یک ابزار شگفتانگیز است که در گذشته و حال، با راهنماهای خود، از آن استفاده کردهام و به من کمک میکند که از محیط مسموم ذهن خودم رها شوم. هردو راهنمای من از طریق کتاب بزرگ الکلیها با من پیش رفتند. ما در این مورد صحبت کردیم که چگونه کمبود حد و مرزها از ما معتاد جنسی ساخت.
من از تأثیر حد و مرزها برای شروع بهبودی اطلاع نداشتم تا اینکه نتیجهی آن را در عمل دیدم. با خود فکر میکردم: «وای، راهنمای من واقعاً سختگیر است. من هیچوقت نمیتوانم آن را انجام دهم.» او به خوبی بهبود یافتهاست و برای بار اول در بزرگسالیام کسی بود که به من اعتماد کرد. در ذهن من، پل شکننده و ضعیفی در حال شکل گرفتن بود که عواطف آسیبدیدهی مرا به هم مرتبط میکرد و به من اجازه میداد به سمت شفا یافتن عبور کنم.
لازم نبود که من یک ماهی روی تختهی آشپزخانه باشم که در حال تقلا و دست و پا زدن برای کنار هم نگه داشتن امعا و احشای شکم خود که در حال تکه تکه شدن است، بلکه من میتوانستم به آب برگردم و به سمت ساحل شنا کنم. این همان روندی است که از آن موقع برایم به وجود آمدهاست. من در حال سفر کردن به سمت خود هستم. من دارم به خودی قابل اعتماد برای خودم تبدیل میشوم.
اکنون صحبت کردن با راهنمایم را دوست دارم چون لازم نیست دروغ بگویم. من تمایل به رفتارهای شهوتآلود ندارم و دیگر رازی ندارم. من آزادی بیشتری تجربه میکنم و میتوانم ببینم که با تلاشی مداوم، به آن میرسم. نه، هنوز به آن سطح بالا [از بهبودی] نرسیدهام که «شاد، خوشحال و آزاد» باشم. در حالیکه ما با یکدیگر روی اعتیادمان کار میکنیم، دوستان من در انجمن به آن شعار اشاره میکنند چرا که این مسیر دشوار است و اینطور نیست که ما همیشه خودمان را درست دوست داشتهباشیم؛ اما با یکدیگر وصل میشویم و پیش میرویم. ما مثل ماهیهایی هستیم که خلاف جهت جریان آب شنا میکنند و با جریان آب، میجنگند. اما وقتی که از ایجاد شهوت دست بکشند، یک زندگی جدید متولد شده و یک واقعیت جدید امکانپذیر میشود.
اکنون من فردی اخلاقی، منضبط و متمرکز هستم. بیشتر از همه، سپاسگزار همهی کسانی هستم که در برنامه حضور داشتند و داستان های خود را با من به اشتراک گذاشته و داستان های من را شنیدهاند و در هر صورت ماندهاند.
پِتریس، استرالیا