ما در انجمن، از یک شیوه بی نظیر جهت تغییر، مطلع میشویم. دعای آرامش ما،از « تمایل برای تغییر» ،صحبت می کند. در روزهای اولیه مان در برنامه،اعضای هوشیار با ما راجع به «داشتن اشتیاق و تمایل» برای تغییر، سخن می گویند.
اما آن تغییری که انجمن و هوشیاری از آن صحبت میکند، دقیقا چیست؟
آنطور که من متوجه شدم به طور کلی،تغییر، نیازمند یک عملکرد متفاوت یا انجام یک کار به شیوه ای متفاوت، است.
و تغییر به عنوان یک عمل، مستلزم تلاش است.تغییر نیز مثل هرچیز هدفمندی در زندگی، نیازمند عملکرد است.
بنابراین،در هفته های اولیهٔ پاکی ام، تغییر، به معنای اقدام من برای رفتن به جلسات بود.این، چیزی جدید و متفاوت بود. من قبلا هیچ گاه،در جلسات شرکت نکرده بودم. تغییر همچنین، عملکرد من در تماس به صورت منظم با راهنما و دیگر اعضای هوشیار بود.به علاوه،تغییر، همان صداقت شدید من با اعضای هوشیار،افشای راز ها و باز کردن سفره دلم نزد آنان بود.
تسلیم کردن وسوسه ها،به جای تسلیم وسوسه ها شدن، نیز یکی از اقدامات من جهت تغییر بود. دعا به درگاه خداوند،که البته چیز جدیدی برای من نبود، معنای متفاوتی برایم پیدا کرد.چراکه به صداقت و تواضع بیشتری، نزدیک شد.
مراقبه کردن به طور منظم، یک تغییر بود. زمانی که پاکی ام رشد کرد،بیشتر اوقات،فرصت برای خدمت کردن داشتم.
خدمت فداکارانه و بدون چشم داشت برای جبران، قطعاً یک تغییر در برابر اعتیاد خودخواهانه ام محسوب میشد.
اما چه زمانی تمایل ایجاد میشود؟
به عقیده من،تمایل به معنای انجام عمل بدون توجه به احساسات فردی است.
درنتیجه، من بی اعتنا به اینکه آیا تمایل دارم یا خیر، بی توجه به صدای ذهنم که میگفت من «خیلی سرم شلوغ است» یا «خیلی خسته ام» یا خیلی … ، به جلسات رفتم.
من علیرغم احساس آشفتگی،غم و شرمساری ام، با اعضای هوشیار تماس گرفتم.
با وجود ترس هایم، صادق بودم.
صرف نظر از شلوغ بودن برنامه ام در روز، زمانی برای دعا،مراقبه و مطالعه نشریات اختصاص دادم. متوجه شدم که چقدر ذهنم پر از بهانه و دست آویز است. همیشه دلیلی برای اینکه کار درست را انجام ندهم، وجود دارد. اما آگاه شدم که چطور این دست آویز ها میتوانند در نهایت به اعتیادم باز گردانند.
این برای من اهمیت نداشت و ندارد که آیا تمایل دارم کاری انجام دهم یا تمایل ندارم.
چراکه،تمایلات گذرا و ناپایدارند. چیزی که اهمیت دارد،این است که آیا نیاز دارم کاری انجام دهم یا نه. این چیزی ست که رابطه ام با خداوند، به آن بستگی دارد.
یک سوال ساده: « خدایا، آیا من احتیاج دارم این کار را انجام دهم؟ »
و اگر جواب واضح نیست یا من مطمئن نیستم و چنانچه یک راه مستقیم برای ارتباط با خداوند ندارم، از راهنما و دیگر اعضای هوشیار درخواست میکنم که مرا راهنمایی کنند. اما برای چیزهای ساده برنامه مثل رفتن به جلسات،تماس های تلفنی و دعا کردن، پاسخ همیشه بله است.
برای من،تغییر بادوام، تنها از طریق استمرار داشتن در عمل، حاصل خواهد شد. با زیستن از طریق این شیوه زندگی در طی سالیان بسیار ، پی برده ام که این مسیر، نوعی سلوک روحانی است.
پاکی، هدیه ای از سوی خدا، پایه ایست که میتوانم یک زندگی شاد،رضایت بخش و هدفمند را بر روی آن بنا کنم.
زمانی که در مسیر هوشیاری رشد میکنم،تغییر گرچه گاهی چالش برانگیز است،اما به جای اینکه ترسناک باشد یا از آن اجتناب کنیم یا آن را به تعویق بیندازیم، در عوض به فرصتی شگفت انگیز برای ما تبدیل خواهد شد.
خداوند،پیوسته مرا در موقعیت هایی قرار میدهد که به من فرصتی جهت رشد روحانی ،احساسی یا روانی ببخشد.
من نابالغ، وارد انجمن شدم. کودکی بی مسئولیت، کج خلق و بیفکر در بدن یک بزرگسال. از طریق هوشیاری و تمایل برای تغییر، خداوند مرا به فردی که خود میخواهد، تبدیل میکند.
و بنابراین امروز، من دقیقا همان کارهایی را انجام میدهم که دو دهه پیش شروع به انجامشان کردم. با راهنمایم و دیگر اعضای هوشیار، صحبت میکنم.دعا و مراقبه میکنم.نشریات را مطالعه میکنم.خدمت میکنم.به دیگران کمک میکنم.به جلسات میروم.چراکه اگر این ها بیست سال پیش موثر واقع شدند،امروز نیز موثر خواهند بود.
جوسف از بریتانیا