februari-2022-His Former Drowning Has Become Today's Newcomer's Hope

ابزار معنا بخشیدن به گذشته دردناکمان

«تنهایی در بهشت سخت تر از جهنم است وقتی دختری همراهت باشد!» این شعار من در دوران اعتیاد فعال بود. سال های سال. از همان کودکی تصور اینکه دخترها نباشند برایم غیر ممکن بود. همیشه مسخره میشدم که همبازی دخترها هستم. اما چه باک، من وسط چیزی بودم که دوستش داشتم. اما آن بازی های شاد کودکی رفته رفته تبدیل شد به باتلاقی غم انگیز و عمیق. غم انگیز، غم انگیز، غم انگیز. شهوت هر روز از معصومیت کودکی ام بر میداشت و به رنج هایم اضافه میکرد. شادی تبدیل به کالبدی پوسیده ای شده بود که نمای برونی اش جذاب بود اما درونش متعفن و آزاردهنده.

دیگر آن خوشی های کوچک کودکی تبدیل شده بودند به رنج های بزرگ جوانی. نه نشانی از شادی در زندگی ام بود و نه اثری از خوشی. یک رنج مدام. از آغوشی به آغوش دیگری پناه میبردم و این مسیر سقوط من در کوهستان زندگی بود. تنی خسته و زخمی، قلبی پاره پاره و روانی در هم شکسته. وقتی به پایین کوه پرتاب شدم تنم خرد بود و روانم خسته. واز همه بدتر روحی زخمی و عاصی.

پایین کوه اما اتاق کوچکی بود که شد اتاق امن، شد خانه ی امید. دوستانی را پیدا کردم که زخم های کهنه ای داشتند از جنس همان ها که بر تن من نشسته بود اما در حال رقص بودند، در اعماق چشمانشان چیزی برق میزد که هرگز ندیده بودم. باورش سخت بود که می شود بدون آن دوست آشنا اما بد قدیمی خوش گذرانی کرد. دوست بد قدیمی، شهوت. جشن پاکی یکی از دوستان اولین شبی بود که بدون شهوت خندیدم. بدون شهوت رقصیدم. باورش سخت بود اما امکان پذیر بود. چشمه ای که خیلی سال بود خشکیده بود، مرطوب شده بود. داشت می جوشید. روزهای اول برنامه نه انگیزه داشتم و نه رمق، فقط یک کلمه بود که در گوشم زنگ میزد. معجزه. و آن شب من داشتم زندگی اش میکردم. من میخندیدم، بدون ترس، بدون نمایش، بدون اضطراب. خنده ای از عمق وجود. در چشمان من هم نوری پیدا شده بود، نور امید.

و چشمه همچنان میجوشید…

تا بحال از نوشیدن یک لیوان آب لذت بردید؟ از یک چرت بعدازظهر؟ از نسیم صبح یا آرامش شب؟ اگر چند سال پیش از من میپرسیدی شک میکردم که عقلت را از دست دادی. اما امروز اگر جواب مثبت به این سوال ها بدهی مطمئنم بینش بدست آورده ای. و شاید کلید خوشبختی در برنامه فاصله همین دانش دیروز و بینش امروز باشد! من رمز شادی را پیدا کرده بودم. کلید خوشبختی، راز کامیابی. زندگی در لحظه. کشف این راز موهبتی بود از جانب خداوند. خیلی ها تصورشان از خوشبختی نوک قله است. لحظه ی موعود رسیدن. اما برای من تمام این مسیر بستر شادی است. نه حسرت دیروز و نه ترس فردا. من در انجمن اس ای آموزش پذیر شدم. یاد گرفتم که که با داشته هایم زندگی کنم. با همه چیزی که در چنگ دارم خوشحال باشم. برای بیشتر از این ها تلاش میکنم برای بیشتر از این ها دعا میکنم اما منتظرشان نمیشوم.

آن زخم ها هرگز از تن و روح و روانم پاک نشد، نمیشوند. شخصی، جایی گفته بود: هر زخم بر تن پهلوان زینت است. این در مورد ما هم صدق می کند. هر زخم بر تن ما نور امیدی است برای دوستی تازه وارد که بداند تنها نیست. آن دوست تازه وارد خودِ خودِ ماست. پس محکمتر خودمان را در آغوش بگیریم!

امین الف، ایران

Total Views: 405|Daily Views: 2

Share This Story, Choose Your Platform!