נפרדתי מהחברה האחרונה שלי כשהגעתי לתכנית, אחרי מערכת יחסים של שנתיים. הסיבה הייתה ההכרה המזעזעת באמת על עצמי – שהשתמשתי בה, מנסה למצוא תחושת ערך עצמי על חשבונה, לספק את התאווה, ולא להרגיש בודד. הכרה זו הייתה כואבת, אבל כנה, ולכן מרפאת
او به پذیرشِ برنامه «نیروی برتر» برای زندگیاش رسید. باید میآموختم که خودم را دوست داشته باشم؛ نه مانند یک فرد از خودراضی؛ بلکه بهعنوان یک فرزند ارزشمند خداوند
«با ترمیم گذشته، از طریق کار کردن برنامه، او به آزادیِ مجرد بودن دست یافت» در تمام دوران اعتیاد به شهوتم، روابط عاشقانه برای من به یک «گوسالۀ طلای موسی» تبدیل شده بود. فکر میکردم یک دوستدختر جذاب و از نظر عاطفی سازگار، مرا ارضاء و کامل خواهد کرد
عشق و اراده خداوند در زندگیاش تمام آن چیزی است که او نیاز دارد و هرچیز دیگری اضافی است. من با این اشتیاق بزرگ شدم که مادربزرگ شوم؛ چون عاشق ایدۀ داشتن خانواده و فرزند بودم. میخواستم نام دخترم را همنام دختری بگذارم که روی نیمکت آخر کلاسمان مینشست
او دریافت که مجرد بودن به او این امکان را میدهد که تمام زندگیاش را وقف خداوند کند این همسرم نبود که مرا وارد این برنامه کرد. من با خواست و ارادۀ خودم به اینجا آمدم. نیازی نیست لو بروم یا رسوا شوم؛ زیرا اینجا این فرصت را دارم که خودم را در امنیت و در ارتباط با دیگران، در انجمنی که در سراسر جهان متحد است، آشکار کنم و بشناسم
دورانی که مجرد و هوشیار بوده، به او این فرصت را داده تا ارادۀ «نیروی برتر» را برای خود بشنود اکنون چندینسال است که هوشیار هستم و اولین قدمهایم را بهسوی بهبودی برداشتهام. منظورم از «بهبودی»، فقط کار کردن قدمها نیست؛ بلکه این است که من بهمعنای واقعی کلمه در حال «بازیابی» خود هستم. منظورم شفا و احیاء است. این امر به من اجازه میدهد تا صدای «خویشتن فروتر» و همچنین «خویشتن برتر» خود را بهتر تشخیص دهم
بعد از اینکه به برنامه آمدم، بعد از یک رابطۀ دو ساله از آخرین دوستدخترم جدا شدم. دلیلش اعتراف تکاندهندهام به حقیقتی دربارۀ خودم بود؛ اینکه از او سوءاستفاده میکردم. در تلاش بودم تا به بهای خسارتزدن به او احساس خودارزشمندی پیدا کنم، شهوت را ارضاء کرده و احساس تنهایی نکنم. این درک دردناک، اما صادقانه و در نتیجه شفابخش بود
استفاقت لتتقبل خطة القوة العليا لها كان عليّ أن أتعلم أن أحب نفسي، ليس بالطريقة التي يفعل بها الشخص المغرور، بل كطفلة غالية عند الله. كان عليّ أن أتعلم أن أستمتع بصحبة نفسي وأن أتذكر أنني طفلة غالية عند الله. لست كاملة، ولكني في طور التطور مع قوتي العليا الذي يشكّلني وفقًا لإرادته. أنا لست متحكمة في حياتي؛ قوتي العليا هي المتحكمة . كان عليّ أن أتقبل أن القوة العليا يعرف ما هو الأفضل لي
من خلال إصلاح الماضي، وعبر تطبيق البرنامج، عثر على حرية كونه أعزبًا. طوال إدماني للشهوة، أصبحت العلاقات الرومانسية عجلا ذهبيا بالنسبة لي. كنت أعتقد أن صديقة جذابة ومنسجمة عاطفيًا ستشبعني وتكملني. أن يكون لدي صديقة أصبح وهما متكررا، لكن في كل مرة توافق امرأة على إقتراحي لموعد ، كنت أهرب من العلاقة بمجرد أن تبدأ. كنت غير ناضج عاطفيًا لدرجة أنني لم أستطع مشاركة مشاعري مع شخص آخر بطريقة غير أنانية أو صحية حتى ولو قليلاً. كنت خائفًا من أن تكتشف المرأة من كنت أنا حقا.لأحمي نفسي من الرفض، مثل مظلي يقفز من طائرة تحطمت، كنت أهرب من العلاقة بمجرد أن تبدأ، وألجأ إلى إدماني، حيث ظننت أنني لن أتألم أبدًا
حب الله ومشيئته في حياتها هو كل ما تحتاجه، وأي شيء آخر هو زيادة نشأت ولدي رغبة في أن أصبح جدة؛ كنت أحب فكرة وجود عائلة وأطفال. كنت سأسمّي ابنتي باسم الفتاة التي تجلس على المقعد الأخير في صفي. كنت في الصف الأول، ونظرت إلى الشخص الذي أحببته وفكرت: “لو كان لدينا ابنة، سأسمّيها باسم زميلتي في الصف التي تحتل المرتبة الأولى.” أليس ذلك ظريفًا؟ أضحك لأنني كنت في الخامسة فقط عندما فعلت ذلك
