خدا چگونه خاطرات جدیدی را در اینجا به من داد
من دوباره اینجا هستم. دلم برای این شهر تنگ شده بود. فقط یک دهه از آخرین حضور من در اینجا می گذرد. من در هوای ساحلی نفس می کشم. آغوش خنک دریا در مقابلم، و افق های سر به فلک کشیده و کوه ها در پشت سرم.
من دوباره اینجا هستم. دلم برای این شهر تنگ شده بود. فقط یک دهه از آخرین حضور من در اینجا می گذرد. من در هوای ساحلی نفس می کشم. آغوش خنک دریا در مقابلم، و افق های سر به فلک کشیده و کوه ها در پشت سرم.
اخیراً، پنجمین سالگرد هوشیاری خود را در SA جشن گرفتم؛ اما هرگز به اندازه کافی برای آن، سپاسگزار نبودهام. بعد از جلسه ای در کشورم، با عضوی قدیمی صحبت کردم؛ من عضو جدید SA بودم و او هشت سال در این برنامه بود.
اسم من یوشی هست و من تمایل دارم که شهوترانی را متوقف کنم و از نظر جنسی هوشیار بمانم. تاریخ هوشیاری من 29 جولای 1994 ( 7 مرداد 1373) است. من الان 77 سال دارم و در طی زندگیام "نجاتدهندههای زندگی" زیادی داشتهام.
در ابتدا فکر میکردم که اصطلاح «پاکی» با آنچه که فکر میکردم یک معتاد جنسی هست، جور در نمیآید؛ چون هیچ تجربهای از الکلیسم نداشتم. اما وقتی که هشت سال پیش وارد اتاق های جلسات SA شدم، فهمیدم که پاکی سخت به دست میآید. زیرا اگر از جهت روحانی شرایط خوبی نداشته باشم، پاکی به شرایط ذهن من مربوط است و آنچه با ذهنم انجام میدهم.
من دست نکشیدم، من تسلیم شدم. زمانی سفرم در این برنامه را آغاز کردم که یکی از دوستان الآنان به من گفت یک معتاد جنسی هستم. برای اثبات اشتباه او، موافقت کردم که به شش جلسه SA بروم. در طی آن شش جلسه، آرام آرام پذیرفتم که یک معتاد جنسی هستم. در ابتدا هیچ ارتباط چشمی با سایر اعضا نداشتم و مشارکت نمی کردم. شش زن SA دیگر در اولین جلسه گروه خانگی من بودند. گروه ما هفته ای دو جلسه برگزار میکرد که به من کمک کرد تا با برنامه ارتباط برقرار کنم و بعد شروع به مشارکت کردم. وقتی احساس مشابهت کردم و پذیرفتم که معتادجنسی هستم، مجبور شدم ترس و شرمم را تسلیم کنم. به دلیل استانداردهای دوگانه در مورد زنان در ایالات متحده، احساس می کردم از اعضای مرد بدتر هستم. مردان می توانند "جو وحشی خود را بکارند" در حالی که زنان یا باکره هستند یا فاحشه. این افسانه ها در ذهن من کاشته شده بود. گذر زمان در برنامه به من کمک کرد تا بر این باورها غلبه کنم.
زندگی من در دوران بهبودی، امروز پر از معجزات است - بزرگترین آنها این است که از این بیماری، این بردگی شهوت، که هیچ درمانی برای آن وجود ندارد، در حال بهبودی هستم. و یک معجزه بزرگ دیگر این است که امروز یک فرد قدرشناس هستم. قبلا هرگز اهل شکرگزاری نبودم.
من در سال 2008 به SA آمدم. تا آن زمان، زندگی من شامل چرخه اجباری از خودارضایی، پورنوگرافی، چشمچرانی، عورت نمایی، تعداد بیشماری شماره یا روابط یکشبه با دیگر مردان بود. تنها تجربه من از ارتباط یک رابطه سواستفاده گرانه بیش از دو دههای با یک مرد الکلی بود.
سلام به همه، اسم من پت و یک معتاد جنسی هستم. من امروز بابت مداومت در بهبودی از شهوت بسیار سپاسگزارم. راه درازی را آمدهام. من در شهری کوچک در جزیره شمال میانه نیوزلند در نوامبر 2016 (پاییز 95) بعد از اینکه هرچه بیشتر و بیشتر از این آگاه شدم که دارم کنترلم را از دست میدهم و شهوت کنترل زندگی من را در دست میگیرد، به برنامه آمدم. در یک شب شنبه بعد از مصرف الکل در کل شب که آتش شهوت من را شعلهور میکرد، آنلاین شدم و شروع کردم به چت کردن با خانمها. مصرانه میخواستم مصرف کنم ولی انقدر مست بودم که نمیدانستم چه طور با کسی قرار ملاقات بگذارم و او را ببینم. موهبتِ بدبختی!
در روز 21 مارس سال 2011 ، درست 48 ساعت قبل از اینکه به این انجمن بپیوندم، برای دو هفته پاک بودم. در آن روزِ ویژه اعتماد به نفس بسیار بالایی داشتم که دیگر هرگز به اعتیادم بر نمی گردم. تنها مشکلی که وجود داشت این بود که من آن اعتماد به نفس عالی را قبلا و در طی حدود نیم قرن داشته ام.
یک پاسخ ساده به این سوال میتواند جمله "من این جا هستم چون مجبورم"، باشد ولی این جمله بیانگر کل داستان نیست. دردِ دائما به ته خط رسیدن برای آوردن من به این جلسات کافی بود ولی برای نگهداشتن من در اینجا کافی نیست