الله هو المسؤول عن تقلبات حياتي
يمكن أن تكون الإجابة البسيطة على هذا السؤال، "أنا هنا لأنني يجب أن أكون موجودًا" ، لكن هذا لا يروي القصة كاملة. كان ألم الوصول إلى القاع كافيا لإيصالي إلى الباب، لكنه لم يكن كافيا لإبقائي في الداخل.
يمكن أن تكون الإجابة البسيطة على هذا السؤال، "أنا هنا لأنني يجب أن أكون موجودًا" ، لكن هذا لا يروي القصة كاملة. كان ألم الوصول إلى القاع كافيا لإيصالي إلى الباب، لكنه لم يكن كافيا لإبقائي في الداخل.
یک پاسخ ساده به این سوال میتواند جمله "من این جا هستم چون مجبورم"، باشد ولی این جمله بیانگر کل داستان نیست. دردِ دائما به ته خط رسیدن برای آوردن من به این جلسات کافی بود ولی برای نگهداشتن من در اینجا کافی نیست
در روزهای اول حضورم در SA من مجرد بودم، شغلی نداشتم، ماشین نداشتم، پول نداشتم و زمان خیلی زیادی داشتم. سال ۲۰۰۹ بود و به خاطر بحران مالی که پیش آمده بود من بیکار شده بودم. من هفتهای سه تا چهار جلسه شرکت میکردم، هر روز به راهنمایم زنگ میزدم، هر روز تکالیف قدم مینوشتم و در یک سال کل کتاب سفید، کتاب بزرگ و بهبودی ادامه دارد را به زبان مادریام ترجمه کردم.
شغل من هیچ ارتباطی با طراحی گرافیک ، تبلیغات ، تصویرگری مجلات یا هر چیز دیگری از این دست ندارد .... چند سال قبل که تازه وارد برنامه SA شده بودم طرح بولتن ناحیه مان را با مطالب مربوط به چت و پورنوگرافی تلفیق کردم ... تنها بخاطر معجزه نیروی برترم بود که من بصورت تصادفی آن تصاویر شهوانی را در یکی از آن نشریه ها قرار ندادم
« تنهایی در بهشت سخت تر از جهنم است وقتی دختری همراهت باشد!» این شعار من در دوران اعتیاد فعال بود. سال های سال. از همان کودکی تصور اینکه دخترها نباشند برایم غیر ممکن بود. همیشه مسخره میشدم که همبازی دخترها هستم. اما چه باک، من وسط چیزی بودم که دوستش داشتم. اما آن بازی های شاد کودکی رفته رفته تبدیل شد به باتلاقی غم انگیز و عمیق. غم انگیز، غم انگیز، غم انگیز.
من « مایک » یک معتاد جنسی هستم که از تاریخ ۱۶ مرداد ۱۳۸۴ هوشیار می باشم. برنامه معتادان جنسی گمنام به من شانس زندگی دوباره را داده و نقشی محوری در بهبودی من ایفا کرده است. اما چیزهای دیگری هم به من کمک کرده اند
اگر بخواهم یک کلمه برای توصیف احساسم در بیشتر مدت عمرم را انتخاب کنم، "قطع شده" را انتخاب می کنم. هم در مهدکودک و هم در مدرسه به سختی با کسی دوست میشدم. راههای جذاب زیادی برای فرار از واقعیت وجود داشت: شکل دادن داستان در ذهنم، کتابهای ماجراجویانه و بازیهای ویدیویی.
Quando ero nella dipendenza attiva, il mio slogan era "essere soli in paradiso è più difficile che stare con una ragazza all'inferno". Nella prima infanzia, non potevo immaginare un mondo senza bambine. Venivo ridicolizzato per giocare con le bambine invece che con i bambini. Chi se ne importava, per quel che mi riguardava; mi piaceva giocare innocentemente con le bambine.
Il mio lavoro non ha nulla a che fare con la grafica, la pubblicità, l'illustrazione di riviste, o cose del genere... anni fa nei miei inizi in SA abbinavo la progettazione del bollettino della mia parrocchia a sessioni di consumo di chat e pornografia...
All'inizio del mio cammino in SA ero single, senza lavoro, senza auto, senza soldi e con molto tempo a disposizione. Era il 2009 e, a causa della crisi economica, ero disoccupato. Partecipavo a tre o quattro riunioni a settimana, chiamavo quotidianamente il mio sponsor, lavoravo i passi quotidianamente e ho tradotto l'intero Libro Bianco, il Grande Libro e Recovery Continues nella mia lingua madre nel giro di un anno.