پیوند شرم و کمالگرایی
قدمها شرم و کمالگرایی را از میان برداشتند. ترکیبی مرگبار که مانع آسیبپذیر بودن او میشد
قدمها شرم و کمالگرایی را از میان برداشتند. ترکیبی مرگبار که مانع آسیبپذیر بودن او میشد
شناسایی مشکل و بیرون قدم گذاشتن از «خود» به او این اجازه را میدهد تا در اعتماد و ارادۀ خداوند زندگی کند مایلم این واژگان را تعریف کنم؛ زیرا معتقدم وقتی مشکلی را تعریف میکنیم، به راهحل میرسیم. من احساس گناه را احساس مناسب و سالمی از ناراحتی میدانم که وقتی به خودم و دیگری آسیب میرسانم، به من دست میدهد
او به پذیرشِ برنامه «نیروی برتر» برای زندگیاش رسید. باید میآموختم که خودم را دوست داشته باشم؛ نه مانند یک فرد از خودراضی؛ بلکه بهعنوان یک فرزند ارزشمند خداوند
«با ترمیم گذشته، از طریق کار کردن برنامه، او به آزادیِ مجرد بودن دست یافت» در تمام دوران اعتیاد به شهوتم، روابط عاشقانه برای من به یک «گوسالۀ طلای موسی» تبدیل شده بود. فکر میکردم یک دوستدختر جذاب و از نظر عاطفی سازگار، مرا ارضاء و کامل خواهد کرد
عشق و اراده خداوند در زندگیاش تمام آن چیزی است که او نیاز دارد و هرچیز دیگری اضافی است. من با این اشتیاق بزرگ شدم که مادربزرگ شوم؛ چون عاشق ایدۀ داشتن خانواده و فرزند بودم. میخواستم نام دخترم را همنام دختری بگذارم که روی نیمکت آخر کلاسمان مینشست
او دریافت که مجرد بودن به او این امکان را میدهد که تمام زندگیاش را وقف خداوند کند این همسرم نبود که مرا وارد این برنامه کرد. من با خواست و ارادۀ خودم به اینجا آمدم. نیازی نیست لو بروم یا رسوا شوم؛ زیرا اینجا این فرصت را دارم که خودم را در امنیت و در ارتباط با دیگران، در انجمنی که در سراسر جهان متحد است، آشکار کنم و بشناسم
دورانی که مجرد و هوشیار بوده، به او این فرصت را داده تا ارادۀ «نیروی برتر» را برای خود بشنود اکنون چندینسال است که هوشیار هستم و اولین قدمهایم را بهسوی بهبودی برداشتهام. منظورم از «بهبودی»، فقط کار کردن قدمها نیست؛ بلکه این است که من بهمعنای واقعی کلمه در حال «بازیابی» خود هستم. منظورم شفا و احیاء است. این امر به من اجازه میدهد تا صدای «خویشتن فروتر» و همچنین «خویشتن برتر» خود را بهتر تشخیص دهم
بعد از اینکه به برنامه آمدم، بعد از یک رابطۀ دو ساله از آخرین دوستدخترم جدا شدم. دلیلش اعتراف تکاندهندهام به حقیقتی دربارۀ خودم بود؛ اینکه از او سوءاستفاده میکردم. در تلاش بودم تا به بهای خسارتزدن به او احساس خودارزشمندی پیدا کنم، شهوت را ارضاء کرده و احساس تنهایی نکنم. این درک دردناک، اما صادقانه و در نتیجه شفابخش بود
نام من عبدالباری است و من یک معتاد جنسی هستم. دوستانم در آمریکا نامم را بهصورت اَب-دِل-باه-ری تلفظ میکنند، اگر بخواهم صادق باشم؛ هنوز به کلمة «معتاد جنسی» عادت نکردم. من هیچوقت دقیقاً نمیدانستم که چه مشکلی دارم. فکر میکردم که فقط یک آدم عادی با عادت زشتِ تماشای پورن و خودارضایی هستم. ولی آنطور که معلوم شد، اصلاً عادی نبودم.
نام من دیو است. من یک معتاد جنسی در حال بهبودی هستم و به لطف خداوند و این انجمنِ شگفتانگیز، از اول آگوست 1985 هشیاری جنسی دارم (مرداد 1364). من زمانی وارد انجمن معتادان جنسی گمنام شدم که به امید نجاتدادن ازدواجم از همسر اولم جدا زندگی میکردم. با این حال پس از دو سال پاکی، نهایتا طلاق گرفتیم و به لطف خداوند، کاملاً متوجه شدم که نباید در هیچ نوع رابطة عاشقانهای باشم، چه برسد به یک رابطه متعهدانه. این موضوع زمانی برایم روشن شد که در جلساتی که در یک مرکز مشاوره برای خانواده الکلیها برگزار میشد، شرکت کردم. در آن زمان یک سال و نیم پاکی داشتم. متوجه شدم که خانواده خودم نیز الکلی بودهاند، بنابراین ملاقات با یکی از درمانگران آن مرکز را آغاز کردم. همانجا بود که به یک نوار کاست درباره هموابستگی و قرار ملاقات گوش دادم؛ آن صحبتها، یک رویکرد سالم برای ایجاد رابطه عاطفی در دوران بهبودی را توضیح میداد